حکایت توتـِم

.....................



حکایت توتـِم

پسر گفت: هيچي پدر بزرگ!... مشغول بازی با يك كتاب قديمي هستم. كسي آن ‌را جا گذاشته است.

پدر بزرگ گفت: پسرم، اين‌ قدر خراب كار نباش. بايد بداني؛ يك نويسنده چه زحمتي كشيده تا اين كتاب را نوشته است.

مايك جواب داد: پدر بزرگ!... اين يك كتاب كهنه است، هر كسي مي‌تواند يكي از اين كتاب‌ها را بنويسد.

پير مرد آهي كشيد، پرسيد: آيا داستان رقابت براي "توتم"(1) را شنيده‌اي؟. مايك سرش را به نشانه نه، تكان داد.

ـ پس آرام باش و خوب گوش كن. مايك چوب ماهيگيري‌اش را كنار گذاشت و پيش پدر بزرگ نشست.

نيزه شكار

پدر بزرگ داستان را شروع كرد: سال‌ها پيش در آمريكاي شمالي - سر زمين سرخ پوست‌ها - قبيله كوچكي زندگي مي‌كرد. روزی رييس قبيله سه پسرش را فرا خواند و به آن‌ها گفت: وقتي برف‌ها آب شود، من نيمي از پوست‌ها را به بازرگان چوب ‌تراش مي‌فروشم. در عوض يك توتم از او مي‌گيرم. پسر ها از حرف پدر مبهوت شدند.

يكي از آن‌ها گفت: امّا پدر، اگر شما بتوانيد يكي از آن‌ها را بسازيد، ديگر نيازي نيست حيوانات بيش تري را براي پوست‌شان بُكُشيم. ما در سرزمين‌مان تبر زين‌ها و درختان زيادي داريم. مي‌توانيم تعداد زيادي چوب شكار درست كنيم، اگر شما بخواهيد.

رييس قبيله زياد مطمئن نبود، امّا براي چند لحظه به فكر فرو رفت. پسران خيلي سرسخت بودند. روي حرف‌شان پا فشاري مي‌كردند، ولي رييس قبيله مي‌دانست آن‌ها بچّه‌هاي تنبلي هستند. با اصرار زياد پسرها، بالاخره پدر تصميم گرفت و قبول كرد. قرار شد فصل بهار، هر كدام از پسرها يك توتم با خودشان بياورند. برای داوری، ريش ‌سفيدهاي قبيله جمع شدند تا ببينند كدام‌ يك توتم بهتري مي‌سازد. آن ها می خواستند رييس منطقه مياني خود را از میان آن ها انتخاب كنند.

پسر اوّل زمستان را در پناه گاه به‌ سر برد. او از ترس سرما بيرون نيامد و به كارهاي عادي خود پرداخت.

پسر دوم تمام اوقات خود را صرف خراطي و تيز كردن تبرش كرد تا يك درخت خوب براي درست كردن توتم پیدا کند.

پسر سوّم از كلبه سرخ پوستي بيرون رفت. به اطراف سفر كرد. از ميان برف های عميق گذشت. جست ‌و جو نمود تا سازندگان توتم را ملاقات کرد.  ياد گرفت، آن‌ها چگونه درختان را مي‌برند و توتم مي‌سازند. سپس با سنگ تيز كن تبرهايشان را تيز مي‌كنند و در این که كدام چوب ارزش بهتري برای ساخت توتم را دارد، تحقيق مي‌كنند.

روز مسابقه

اوّلين روز بهار فرا رسيد. پسرها خراطي توتم ‌هايشان را شروع كردند.

در آخرين روز، سوّمين پسر كار خود را به پايان رساند. تمام قبيله، از حكّاكي با شكوه او شگفت‌زده شدند. او مقام اوّل را برد و رييس منطقه مياني شد.

در آخر هفته، دوّمین پسر كارش را تمام كرد. روستاييان از او به‌ خاطر كار خوبش تشكّر كردند. البته او يك خراطي قشنگي كرده بود، نه يك توتم خوب.

در انتهاي ماه، پسر اوّل كارش را تمام كرد و روستاييان به‌خاطر كوشش‌هايش در كنده‌كاري از او تشكّر كردند و گفتند كه چوب‌ها براي آتش‌زدن چيز خوبي است.

مايك كه نشسته بود و با دقت به داستان پدر بزرگش گوش مي‌داد، نگاهش به كتاب مچاله شده در دستش بود. پدر بزرگ گفت: هيچ كاري آن‌ طوري كه از اوّل به ‌نظر مي‌آيد، راحت نيست و براي هر موفّقيّتي بايد تلاش زيادي كرد. هنوز كتاب مچاله شده در دست مايك بود. آن را صاف كرد و با دقّت به برگه‌هاي زرد‌ رنگش نگاهي كرد. معلوم بود اين كتاب تا كنون صدها بار خوانده شده است. فكر كرد چرا من يكي از آن‌ها نباشم كه اين كتاب را خوانده است. مايك چوب ماهي گيري‌اش را جمع كرد و تصميم گرفت آن روز به ‌جاي ماهي گيري، كتاب بخواند.(2)

پی نوشت:

1. نيزه شكار

2. نويسنده: تيل واگر  /ترجمه: آرزو رمضاني


نظرات شما عزیزان:

ياسمن
ساعت0:28---5 بهمن 1392
داداشي اين حكايت فوق العادع بود...برات يه داستاني رو ايميل ميكنم اونو هم بزار اگه خوب بود.ممنون
پاسخ:سلامممممممم ابجی یاسمن گلم خوبی ابجی ببخشید اون چتا دیگه برا من بالا نمیاد نمی دونم چرا مرسی ابجی گلم که اومدی نظر گذاشتی خیلی نگران بودم که نمی تونستم باهات حرف بزنم مرسی که می خوای یه داستان برام بفرستی راستی ابجی اگه می تونی بیا چتروم میسکال چت-- میگم اون ایمیلم که فرستادم خوندیش بازم سر بزن خیلی خوشحالم کردی که اومدی خدا حفظت کنه شیر شجاع رو هم یادت نره هر شب از طرف من بوسش کن مواظب خودتو شیر شجاع باش التماس دعا


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: برچسب‌ها: امروز شنبه 5 بهمن 1392,

نوشته شده توسط محمد در

و ساعت 11:1 بعد از ظهر



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by boysnojavan ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




بســـــــم الله الـــــــــرحمن الرحیــــــم با سلام , و درود به پیشگاه عالم قدس امکان حضرت مهدی (عج) و همچنین نوجوانان عزیز ایران سربلند. به وبلاگ خودتتون خوش اومدید لطفا نظر یادتون نره




محمد




oyu
سامانه اطلاع رسانی سبد کالای حمایتی
داداشی کوچولو می خوام زیر16
آقا وحید شگفتی پسران ( نکات تربیتی )
داداش مرتضی (گلبرگی از خنده)
آقا مهدی ( عسل وب )
داداش محب گل ( دوستی با خدا )
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان به پایگاه طالاع رسانی نوجوانان ایران زمین و آدرس boysnojavan.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا






کلبه داداشی کوچولوهای نازنین خوشکل
پرواز به مقصد نور
بچه ابی
داداشی داریوش مهربونم(رویای عاشقانه)
پایگاه خبری تیم فوتبال نوجوانان نفت و گاز گچساران
باشگاه فرهنگی ورزشی نفت گاز گچساران
مداح نوجوان تهرانی محمد سمائی
یاس و نرگس
فروشگاه کودک و نوجوان
ثبت نام خادمین شهداء
مداحان نوجوان
رسانه مجازی کودک و نوجوان
قاریان نوجوان
کودکانه دردانه 12
روخوانی قرآن آنلاین
زیارت مجازی حرم امام رضا (ع)
کتابخانه نوجوانان
ساختن وبلاگ
شماره پیمان کارها
حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
خرید از چین
قلاده اموزشی ضد پارس سگ
الوقلیون

تمام لينکها







امروز یکشنبه 29 دی 1392 , امروز جمعه 4 بهمن 1392 , امروز دوشنبه 28 مرداد 1392 , امروز چهارشنبه 10 مهر 1392 , امروز شنبه 5 بهمن 1392 , امروز جمعه 25مرداد 1392 , امروز دوشنبه 8 مهر 1392 , امروز دوشنبه 1 مهر 1392 , امروز پنج شنبه 4 مهر 1392 , امروز جمعه 5 مهر 1392 , امروز جمعه 29 آذر 1392 , امروز سه شنبه 8 بهمن 1392 , امروز دوشنبه 7 بهمن 1392 , امروز یکشنبه 6 بهمن 1392 , امروز جمعه 25 مرداد 1392 ,




»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 132
بازدید کل : 113139
تعداد مطالب : 200
تعداد نظرات : 108
تعداد آنلاین : 1